میگن خانوما ناز دارند
نازشونَم میخریم
افتخار هم میکنیم به این کارِمون
چه داد و ستدی پر سود تر از خریدن نازِ تو خواهرِ گُلَم
ارزشِ داشتنِ قلبِ تو جونِ منه نه نازخریدنِ من
دیروز که کارم غلط بود و یه اتفاق بود و شرمنده ام که نگرانت کردم و جوابت رو ندادم (هرچند دروغِت نگم، یه کم دلم خنک شد که منتظر بودی چون من خیییییییلی وقتها منتظرتم و تو حتی متوجه نمیشی چون من چیزی نمیگم)
ولی امروز راستش من برای اولین و آخرین بار خواستم کمیتوقع کنم برات و بگم بهت که چقدر رنج میبرم که تو مالِ بقیهای و هیچیِ تو به من نمیرسه
چقدر حرصم میگیره که حتی یه مهمون هم میتونه منو محدود کنه
خواستم بهت بفهمونم که چقدر دوستت دارم و حواسم بهت هست
خواستم بفهمیکه وقتی نیستی و نمیایی تا تو رو حس کنم همهی احساسم به هم میریزه
خواستم توجه کنی به اینکه اونی که پشت خطه نه مهمون میفهمه و نه هیچی فقط تو رو میفهمه و بس
خواستم بگم بهت که اگر به جای تو بودم اینقدر نسبت به داداشم بی مهر نبودم
ولی به جاش
به جاش دلت رو شکستم و اشکت رو در آوردم
به جاش یه ایده توی ذهن و قلبت کاشتم که: (داداشم منو برای خودش میخواد که به آرامش برسه)
هرچند اون ایده مثل یه ویروس سریع از بین رفت و رشد نکرد ولی مهم اینه که اون ویروس به وجود اومد پس دوباره هم میتونه به وجود بیاد
تو گفتی که تو رو درک نمیکنم
گفتی کارت اشتباه نبوده
گفتی شرایطت خیلی سخته
گفتی با محدویتهات مبارزه میکنی تا سرِ پا بمونی
قبول خواهرم
تو رو درک نمیکنم
چون زن نیستم
ولی یه چیر رو توجه کن
تو هم منو درک نمیکنی
و نمیفهمینبودنت چی بر سر من میاره
من چی ام الان؟
داداشت؟
هه
من هیچیِ تو نیستم
فقط یه صدا هستم
یه هویت مجازی
اینا منو میسوزونه
شک نکن که تو هم منو درک نمیکنی
پس بدون که اونقدر که تو شرایطت سخته منم سخته
بپذیر که بعدِ دوسال دلم بخواد کمیتوقع کنم و قهر کنم
و انتظار داشته باشم خواهرم باجم رو خونه ببره
ولی یهو میبینم نه تنها قرار نیست کسی بگه "تو راست میگی"
بلکه حرفای من و کردارِ من میشه بذرِ یه تفکر در باورِ خواهرِ عزیز تر از جانِ من:
(تو منو برای آرامش خودت میخوای
مثل همه، این قانون دنیاست)
یه پُتک روی سرِ من
حالا خودمونیم
دلت اومد؟
دلت؟
اومد؟
بگی من تو رو برای خودم میخوام؟
نمیدونم باید چی بگم
شاید دلت از یکی دیگه پر بود و سرِ من خالی کردی
ای کاش اینجور بود
ای کاش من مثل همیشه سنگ صبورت باشم و بیایی ناراحتیهات رو سر من خالی کنی
ولی خودم باعث ناراحتیت نشم
بماند
ولی
ولی امروز رو همیشه یادمه
درس عبرتی شد برام که بیشتر هواتو داشته باشم
یه جمله
یه جمله و تمام؛
من
همه ی
دنیا رو
فقط و فقط
برای تو میخوام و بس
بزاز یه جمله دیگه هم بگم
دلم نمیاد نگم:
عشقِ به تو منو بیشتر از قبل عاشقِ خدا کرده
خدایی که تو رو به من داد
خدایی که چقدر قشنگ دو تا قلب رو مثل تار و پود به هم میبافه
توی دنیا فقط یه نفر بود که از من نرنجیده بود
اونم امروز ناخواسته رنجوندمش
و دستم ازش کوتاهه
هر چند اتفاقی که افتاد دیگه افتاده
باور کن امروز خیلی حالم خرابه